پيام
+
(حتما همشو بخونيد لايك نميخوام فقط بخونيدش:))سنبلانك سپرآتشهااوبه هر آتش افروخته اي سوخته بود/اوبه اين سو ختن آموخته بود/هر چه مي سوخت همان بود كه بود/اوبه پيش همه كس رسوا بود/ سينه اش سخت تر از صخره ي سرد/ او به دورازمنش عشق ووصال/پاك از آلودگي و عصيان بود/وگريزان زپليدي وبدونيسان بود/سنبلانك پر نفرتها همه ازديدن اونفرت داشت/او ازاين نفرت و نفرت زدگي نفرت داشت/ نفرتش بيشتر از نفرت بود/

آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
89/3/31
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
دل او كوه غمو حسرت بود/ سنبلانك سپر تنهايي بود/ تنهاي تنهايي خويش و در انديشه رسوايي خويش/ نا گهان قاصدك از راه رسيد/ سنبلانک خنديد/ سنبلانک بر خواست/ قاصدک را بوسيد/ از غم و سختي راهش پرسيد/ و سپس پيش خود او را بنشاند / گلش از گل بشکفت/ که سر انجام بر او هم نفسي پيدا شد/ عاقبت داد رسي پيدا شد/دفتر غصه خود باز نمود قصه درد خود آغاز نمود /
قاصدک تنهايم !/
مثل من هيچ کسي تنها نيست /
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
اين همه پيش همه رسوا نيست/ منم و بي کسي و تنهايي/ کنج آلو نک طو فانز ده ي رسوايي/ قاصدک بي سرو ساما نم من/ هر کجايي که پناهند ه شدم طررد شدم/ منع گرديدم و سر تا به قدم درد شدم/ هيکل دردم من آتش سردم من / قاصدک غم دارم /غم آوارگي و در به دري/
غم تنهايي و خونين جگري/
غم عصانگري انسانها /
قاصدک واي به من/
همه از خويش مرا مي رانند/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند/ و به ديو انگي ام مي خنددند/ همتم مي بندند/ قطره اي اشکم من که ز چشم شبنمي ريخته ام/ و به خون جگر آميخته ام/ مادر من غمهاست/ مهد و گهواره ي من ماتمهاست/اشکم و آهم من دارم از سينه ي دلسو خته گان مي ريزم/
دارم از سينه دل باختگان مي ريزم /
قاصدک در يابم/
روحم عصيانز ده ي طو فانهاست/
آسمان نگهم باراني است/
قاصدک غم دارم
/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
غم به اندازه ي سنگيني عالم دارم / غم من صحرا هاست/ اافق تيره ي او نا پيداست/ مثل ابر سيهي غمگينم/ هر کجا مي نگرم ماتم و غم مي بينم /قاصدک از ماتم زدگي سينه ام سنگين است/
روزم از هاله ي شب رنگين است/
چون غروب ابدي دلتنگم/
با شب تيره غم همرنگم/
روز بودم که شدم در دل تيره ي شب زنده به گور/
در سياهي شده ام من زنده به گور/
مي زنم داد ز اعماق سياه يک گور /
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
پس پر ده ي تا ريک گناه ديدگانم پر اشک/ سينه ام لانه ي ويران شده ي جغدک درد/ چهره ام زردتر از برگي زرد/ روزگارم سيه و تاريک است/ در دم مرگ سخنها دارم /سخن از انسانها/
سخن از اين همه عصيانگري و نيسانها /
سخن از نسل بشر/
سخن از فتنه و شر/
پاره شد دفتر ارزنده ي انسان بودن/
مرد گرديدن و دور از بد و نيسان بودن /
قاصدک در رنجم/
رنجم از رنگ و رياست/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
دوره ي مرگ صميميت و يک رنگي هاست/ دل يک رنگ کجاست ؟/ رنگ بي رنگ کجاست / قاصدک اين مردم همگي صد رنگند/ برده ي ديو سياهي رنگند/ رنگ اين رنگ ببايد بزدود / قاصدک بايد روز روشن از نور حقيقت باشد/صحبت از مهر و محبت باشد/
سر راه بشريت کين است/
بايد اين سد نکوهيده شکست/
دست هيولاي زشتي را بست/
دل بي کينه پر از نور خداست/
که در او لطف و صفاست/
همه جا در صحف ابراهيم به اوستا/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
و زبور و به تورات و به انجيل و به قران سخن اين است/که انسان باشيد ازبد وزشت گريزان باشيد/چه تبار و چه نژادکه نژادي..نشود موجب پاکي نهاد/زبشر پاک نهادي چه تبارو چه نژادهمه از يک پدرند/همه از نوع بشر سخن ازدوزخ نيست/و نه گلشن جاويد بهشت که به يک دانه گندم پدرم از کف هشت...(منظور حضرت آدم )/
سخن از وجدان است/سخن از ايمان است/دوزخ و باغ بهشت حالت و گونگي وجدان است/که به دنياي خودهربشري پنهان است/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
راه وجدان به بشر از همه جا نزديک است/ بشريت همه دور است و همه تاريک است/ قاصدک سينه که بي کينه شود/ سرزمين ابديت آنجاست/ کاخ زيباي حقيقت آنجاست / که پر از نور خداست /که در او لطف و صفاست/
قاصدک مي بخشي چه کنم بيمارم/
و چنان دوزخم و تب دارم /
دارم اينک هزيان مي گويم /
و روي تو با اشک روان مي شويم/
قاصدک مردمي مرد خاک شد/
بادش برد مرد اگر ماند سر خويش به نامرد سپرد تو/ بگو ..... مرد کجاست؟
/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
مرد همدرد به پر درد کجاست؟/ قاصدک ديگر از اين پس منمو تنهايي/ و به تنهايي خود در هوس عصياني / و به عصيان منتظر معجزه و غوغايي/تا به تقديس خداي مريم/ وارهم از کهنه طبيب ماتم /
قاصدک مريم کو ؟/
که مسيحايي نيست ؟/
و مسيحاييو عيسي يي نيست /
قاصدک زشتم من ...
/زشت چون چهره ي سنگ خارا/
زشت همانند زوال دنيا /
نه نگاهي که نگاهم فکند/
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
و نه دستي که زتن رخت حياتم بکند/
قاصدک چرخ زبان مي چرخد/
من روان در پي ارابه خاموش سکوت/
مي زنم پرسه به شهرهپروت/
گر چه اين جا همه چيزي روياست /
لطفش اين است که غم ناپيداست /
قاصدک حال گريزش دارم /
مي گربزم به جهاني که مرا ناپيداست /
شايد آن نيز فقط يک روياست
............................
polly
يك بار عرض كردم بار ديگر هم عرض مي نمايم...بسي بسيار زيبا بود!(خيلي دوسش دارم! خيلي)
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
فقط نميدونم چرا قاطي شدن :دي
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
عالي بود.اما در قسمت اول كمي گيج شدم:دييي
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
درست و مرتبش اينجاست اينجا نميدونم چرا قاطي شده :دي http://217.219.111.188/vb/showthread.php?p=136252#post136252
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
تمام عزيزززززززززززززززززززززززم ببخشيد نظرتو حذف كردم بلكه اين قاطيش درست شه اولش آخر اومده اخرش اول:دي اااااااااا يعني هر چي من بگم :دي:دي
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
اين شعره يكي از دوستان بهم داد براي هميشه نگهش ميدارم وبازم خيلي ممنون
ليلا.متين
قشنگه . هم تصوير هم شعر . ممنون.
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
ممنون عزيزم فقط نميدونم چرا قاطيه:)
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
...........