» . |
پیغام مدیر : آسمونــی
21 ساله متولد 15 بهمن اهل جنوب عاشق قدم زدن روی دریا هنگام غروب و راه رفتن زیر باران است . از حسادت دروغ و ریا متنفر است و معتقد است که همیشه باید بخشنده بود و در هر شرایط لبخند نباید فراموش شود همیشه سعی می کند دیگران از او راضی باشند و از رنجاندن دیگران بی زار است و برای همه آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا وآخرت را دارد.
خدایا
گوناگون
بیا تو خودت ببین
بازم میگم بیا تو خودت ببین
حتما بخوان
عاشقانه ها
عشقولانه
فلش های زیبا برای دانلود
خبرهای جالب فقط شاخ در نیار
عکس خوشگل برای تبریک عید
عکس های دخترانه ناااز
عکس های خنده دار
بدون شرح خنده دار
عکسای ناز و خوشگل
بدون نظر نرین
گریه های ناز و بانمک
عکس های ناز دختوانه
انشوده عربیه
چقدر عجیبه...!!!
فرم پیش فروش بلیط سفر آخرت
جک جک جک
نقش زن از مادری تا اشتغال
علمی
ناامید نباش
فکرکن ای کسی که فراموش کرده ای
برای جستجو در همین صفحه وبلاگ واژه کلیدی مورد نظرتان را وارد کنید :
بازدید امروز: 39 نفر
بازدید دیروز: 16 نفر
کل بازدید: 166035 نفر
دلا غافل زسبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بوُد قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
درخت غم به جانم کرده ریشه
به درگاه خدا نالم همیشه
عزیزان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و فغان و آهی
بدیدم گله ای با خاک می گفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی
نظر کردم به گورستان کم و بیش
بدیدم حال ثروتمند و درویش
نه درویشی به جای بی کفن ماند
نه ثروتمند برد از یک کفن بیش
از مادرم آموخته ام سادگی ام را
در اوج سرافرازگی افتادگی ام را
صد عقل مرکب، دل پیچیده بباید
تا درک کند کیفیت سادگی ام را
سوگند به عالم که به عالم نفروشم
ارث پدرم، جراتم، آزادگی ام را
ساقی! اگرم تا پر عنقا برسانی
از کف ندهم دولت افتادگی ام را
عمری است که شرمنده شد از زندگی ام مرگ
چون دید به شوق سفر آمادگی ام را
دل نیست، زبان نیست، قلم نیست، توان نیست
تا شرح دهم این همه دلدادگی ام را
زندگی چیست؟ اسب همت تاختن
در کنار تن، به روح خویشتن پرداختن
بر توکل تکیه کردن با کمال سعی خویش
بر خدا پیوستن و غیر از خدا نشناختن
سوختن در آفتاب شعله با رنج ها
در میان کوره های امتحان بگداختن
شمع وحدت در شبستان وجود افروختن
پرچم توحید را بر قله ها افروختن
رفتن و رفتن زمرز« نقص» تا اوج کمال
از نهالی بوستان، وز قطره دریا ساختن!
خدایا با من حرف بزن
کودک نجوا کرد خدایا با من حرف بزن
مرغ دریایی آواز خواند کودک نشنید
سپس کودک فریاد زد:خدایا با من حرف بزن
رعد در آسمان پیچید اما کودک گوش نداد
کودک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:خدایا بگذار ببینمت
ستاره ی درخشید ولی کودک توجهی نکرد
کودک فریاد زد:خدایا به من معجزه ای نشان ده
و یک زندگی متولد شد اما کودک نفهمید
کودکی با نا امیدی گریست
خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی
«ولی کودک،پروانه را کنار زد و رفت»
گاهی اوقات دلت انقدر می گیره که دوست داری اندازه ی تمام دنیا
گریه کنی. وقتی این حالت بهت دست داد هیچ کس رو تو این تنهاییت
راه نده چون تو به خدا نزدیک شدی که با تک تک اشکات می تونی
هر گناهی رو از خودت دور کنی و به عرش برسی
و خدا وقتی دلش برای بنده هاش تنگ میشه
اونها رو به سمت خودش صدا می زنه
خدایا
من و مهتاب بی تاب باز هم بیداریم و تو ماه را آنقدر زیبا به تصویر
کشیده ای که شقایق ها هم برای تماشا بیدارند ،
خدایا مرا سرشار از عفاف و پاکدامنی کن و مگذار جاده های گناه
آفتابی شوند
به شما نمی رسم من ، که شما خود بهشتید
چه بگم واژه نمونده ، همه رو شما نوشتید
من خاکی تو زمینم ، شما اوج آسمونید
ببارید تو قصه می گن ، شما خیلی مهربونید
گلای سرخ تو باغچه ، گلای آبی گلدون
همیشه کنارتونن ، بهارا می شن یه مهمون
دریاها اشک نگاتون ، باغا عطر گیسواتون
به کویر می گم چه داری ، می گه گرمای صداتون
غمتون زرده مث برگ ، که پاییز رفت و رهاش کرد
مث عاشقی که یارش ، دس به دامن خداش کرد
چشاتون مثل ستاره ، همونی که بی قراره
مث اون شهاب پر نور ، که یه دم آروم نداره
همه مهتاب همه بارون ، همه عطرای گلابدون
همه زیبایی دنیا ، کمه پیش ابرواتون
دوتا اطلسی یه گلدون ، پیش هم می شن دو مهمون
بعد چند روز دوتا عاشق ، دوتا آشنا و همخون
اینم از معجزه هاتون ، سبز مث رنگ چشاتون
ساده مثل خوده بارون ، پر غرور مثل صداتون
ببینید باز کم آوردم ، واژه ی قشنگ شمائید
من خاکی چی بخونم ، وقتی که شما خدائید
با یاد تو
وقتی رودهای سکوت جاری اند ،خاموش می شوم .با کلمه ها نمی توانم تو را بیافرینم و بی کلمه ها لحظه ای آ رام و قرار ندارم .ابری از شکوفه ها آسمان را پوشانده است. شکوفه ها را می شکافم تا تو را ببینم زیرا سقفهای حصیری نمی توان بوی گیلاسها را شنید. باران می آید،باران می آید چشم پنجره ها خیس می شود آیا حرفهایم تازه می شوند؟ آن گنجشک تنها چه زود مرد! آن تمشک وحشی چه زود از شاخه جدا شد! در بامدادها به یاد تو می ا فتم که با سپید ها آمیختی وآنقدر در نی لبک غریب خود دمیدی که صبح از راه و برگهای فرو ریخته به شاخه ها بر گشتند.
وقتی زیر نگاه ماه می خوانم دلم می گیرد و صدایم باز می شود. باغبانها بیدار می شوند و عطر گلها روی دستمال مسافران می نشیند.
چه ساده تو را دوست دارم این را همه کاکلی ها که از سفر آمده اند می دانند. کاش همه چیز شبیه تو بود کاش گلهای رنگارنگی که نامشان را نمی دانم ،عطر تو را داشتند. چه ساده تو را صدا می کنم همه مردم صدایم رامی شنوند و با حیرت تو را نگاه می کنند حتی مترسکها جان می گیرند و خون تازه ای در رگ سیبهای تازه می دود باد هر چند که تند باشد ، نمی تواند ستاره ها را با خود ببرد . به ابرها اجازه نمی دهم که بین من و تو فاصله بیندازند ، نور تو بالا و بالاتر می رود و من دستهایم را باز می کنم. دنیا چقدر کوچک است. کاش جز صدای تو هیچ صدایی را نمی شنیدم و جز نام تو هیچ نام دیگری را نمی دانستم. ای
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
آن شب شب آشنایی ام یادت هست
پرسیدی زمن کجایی ام یادت هست
از شرم و نجابتم به خود لرزیدم
گفتم که من آریایی ام یادت هست
گفتم اگر عاشقی کلاس دارد
من اول ابتدایی ام یادت هست
در غمزه ی شهر چشمت آواره شدم
با این دل روستایی ام یادت هست
گفتی که زمن دور شو ای شرط وفا
من تلفک بی وفایی ام یادت هست
شوریده ترین قصیده بودم که چرا...؟
با شور نمی سراییم یادت هست
گفتی که از خدا مرا می طلبی
من نیز خدایی ام یادت هست
روزی که قرار و عهدمان یادت رفت
فریاد چرایی ام یادت هست
چون مهری سپید گشته ام خرسندم
تو
تو از کجا می دانی که در دلم چه می گذرد؟؟؟
تو نمی توانی درونم را بخوانی و حرفهایی را که
که سکوت دارند بشنوی
ای آینه! با توام!
..: آخرین ارسال ها :..
خلاآآآآآص برحل.........
من هنوز هم بچه م.....
نامه ی جوانی از منطقه ی عسلویه به نماینده ی آن منطقه و جواب آن
گذر عمر
[عناوین آرشیوشده]
کپی برداری از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز میباشد .
All Rights Reserved 2005-2006 © by
o0oo0o.parsiblog.com
This Template Designed By Mohammad Bagheri | power ByParsiBlog
wwWw.Theam.TK -
wWw.TMPfa.TK -
wWw.MyBaran.TK
لینک ثابتنظرات شما ()