» . |
پیغام مدیر : آسمونــی
21 ساله متولد 15 بهمن اهل جنوب عاشق قدم زدن روی دریا هنگام غروب و راه رفتن زیر باران است . از حسادت دروغ و ریا متنفر است و معتقد است که همیشه باید بخشنده بود و در هر شرایط لبخند نباید فراموش شود همیشه سعی می کند دیگران از او راضی باشند و از رنجاندن دیگران بی زار است و برای همه آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا وآخرت را دارد.
خدایا
گوناگون
بیا تو خودت ببین
بازم میگم بیا تو خودت ببین
حتما بخوان
عاشقانه ها
عشقولانه
فلش های زیبا برای دانلود
خبرهای جالب فقط شاخ در نیار
عکس خوشگل برای تبریک عید
عکس های دخترانه ناااز
عکس های خنده دار
بدون شرح خنده دار
عکسای ناز و خوشگل
بدون نظر نرین
گریه های ناز و بانمک
عکس های ناز دختوانه
انشوده عربیه
چقدر عجیبه...!!!
فرم پیش فروش بلیط سفر آخرت
جک جک جک
نقش زن از مادری تا اشتغال
علمی
ناامید نباش
فکرکن ای کسی که فراموش کرده ای
برای جستجو در همین صفحه وبلاگ واژه کلیدی مورد نظرتان را وارد کنید :
بازدید امروز: 24 نفر
بازدید دیروز: 7 نفر
کل بازدید: 167449 نفر
از مادرم آموخته ام سادگی ام را
در اوج سرافرازگی افتادگی ام را
صد عقل مرکب، دل پیچیده بباید
تا درک کند کیفیت سادگی ام را
سوگند به عالم که به عالم نفروشم
ارث پدرم، جراتم، آزادگی ام را
ساقی! اگرم تا پر عنقا برسانی
از کف ندهم دولت افتادگی ام را
عمری است که شرمنده شد از زندگی ام مرگ
چون دید به شوق سفر آمادگی ام را
دل نیست، زبان نیست، قلم نیست، توان نیست
تا شرح دهم این همه دلدادگی ام را
لینک ثابت
نظرات شما (4)
زندگی چیست؟ اسب همت تاختن
در کنار تن، به روح خویشتن پرداختن
بر توکل تکیه کردن با کمال سعی خویش
بر خدا پیوستن و غیر از خدا نشناختن
سوختن در آفتاب شعله با رنج ها
در میان کوره های امتحان بگداختن
شمع وحدت در شبستان وجود افروختن
پرچم توحید را بر قله ها افروختن
رفتن و رفتن زمرز« نقص» تا اوج کمال
از نهالی بوستان، وز قطره دریا ساختن!
محبت
چراغ دل های با صفاست محبت
قسم به جان شما هدیه خداست محبت
دل جهان به نگاه مودّتی بربایی
حدیث جاذبه ی کاه و کهرباست محبت
به چشم خواجه نبینی شعاع اشک ترّحم
که شمع خلوت یاران بی نواست محبت
سخن به گردش چشمی بگوی وناز نگاهی
به گوش عاشق و معشوق بی صداست محبت
کجاست خنده شیرینت ای طبیب ترشرو
که تلخکامی بیمار را شفاست محبت
چه روزها که دویدم به کوچه های غریبی
بدان امید که با مردم آشناست محبت
شبان تیره خود را به نور مهر بر افزوز
چراغ خانه دل های باصفاست محبت
جزیره گم شده
در زورقی شکسته غروب غم نشسته
سکوت بی تحمل دل منو شکسته
هرجا که پا بذاری خالی ازعشق واحساس
عشقا همه دروغن همه شدن بی اساس
عشقای پاک همیشه رفتن توی کتابا
صورتای آدما مخفی پشت نقابا
به کی میشه دل سپرد ازعشق کی میشه مرد
وفا شده مسافرقسم به کی میشه خورد
دنیا شده یک کلام جزیره گم شده
عشق معنایی نداره هرکی به فکرخوده
تنها تو این جهنم غصه شده همه چیز
اونم تو دل نشسته نداره راه گریز
صدای فریاد ما سکوت بی صداییست
تنها راه نجاتم اینجا فقط جداییست
فقط می گم خدایا معشوقمو نگه دار
رندبی ریا
خوردم قسم نبندم،دل را به دلربایی
هرگز سخن نگویم با رند بی ریایی
صدشرم بردلم باد!با دیده ای حقیرم
آخر مرا فکندند در چاه آشنایی
از شعله نگاهت آتش به جانم افتاد
دیدار سینه ام سوخت از آتش جدایی
این درد سینه سوزم درمان نمی پذیرد
زیبا صنم!طبیبی،امشب بگو کجایی؟
در کنج خلوت دل،سخت است نیمه شبها
دربستن و نشستن،با یاد بی وفایی
شهزاد بی قرارم،در نیمه راه یک شب
در دل هزار قصه،از درد بی دوایی
سلطان شرقی من،وقت است تا سپیده
امید ماندنم نیست،گرتا سحرنیایی
تو را از سینه بیرون راندم
تو را با اشک خون از سینه بیرون راندم آخرمن
که تا درجام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را
به زلف دیگری آویزی آن گل های صحرارا
مگو با من،مگو دیگرمگو از مستی و هستی
من آن خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گل های نگاه و خند هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر اشفته نامم را بزن برسنگ جامم را مرا بشکن مرا بشکن
کنون از من بجا مُشتی پری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را،رها کن این غمگین وتنها را
تو را راندم ولی هرگز مگو با من
که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم
تو را راندم با آن لحظه گویی آسمان می مرد
جهان تاریک می شدآسمان می مرد
آسمان می مرد، آسمان می مرد
داغ گل ها
شکستند آیینه ی باورم را
به طوفان سپردند خاکسترم را
و باران و پرواز را جمع کردند
به رگبار بستند بال و پرم را
و طوفان عریانی تیغ پو شاند
به تن پو شی از زخم ها پیکرن را
تو درد و برایم شکفتی، اما
در آیینه دیدم من دیگرم را
شب،نشانه ات را ربودی زچشمم
به دامان باران نهادم سرم را
به من گفته بودی نگوییم بجز عشق
به نام تو کردم همه دفترم را
پر از داغ گلهاست شعرم،که شستم
در آوازبلبل شبی دفترم را
اجاقی نشد گرم آغوش شوقم
بغل می کند باد خاکسترم را
..: آخرین ارسال ها :..
خلاآآآآآص برحل.........
من هنوز هم بچه م.....
نامه ی جوانی از منطقه ی عسلویه به نماینده ی آن منطقه و جواب آن
گذر عمر
[عناوین آرشیوشده]
کپی برداری از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز میباشد .
All Rights Reserved 2005-2006 © by
o0oo0o.parsiblog.com
This Template Designed By Mohammad Bagheri | power ByParsiBlog
wwWw.Theam.TK -
wWw.TMPfa.TK -
wWw.MyBaran.TK